اندوه های قلب تو از سرمه رنگ داشت
از زخم ، صبح آینه ات شام زنگ داشت
خون بود لخته لخته به چشم تو می نشست
لختی اگر وداع برادر درنگ داشت
از روی تل برای پیمبر سخن بگو
این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟
دیدی که از دلت عطشِ بوسه می چکد
از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت
خطبه شکن شده است کسی که به نیزه ها
آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت
سر را بزن به چوبه ی محمل که روی نی
پیشانی برادرت ، اندوه سنگ داشت
- سه شنبه
- 24
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه