خواهرت در بهشت بس شاد است
قلبـش امشب ز ماتـم آزادست
زینب این روزها چه خوشحال است
چونکه میلاد ایـن سه اولاد است
شادمـانِ حسـیـن و عـبـاس است
عمه خوشحال جشن سجاد است
از نـگـاهـش سـتـاره می ریـزد
اشـک شوقـی بـرای میـلاد است
بـعـد از ایـن شـادمـانـی زیـنـب
بـا دلـش تا همیشه فریاد است
روز های خوش است این شب ها
خـنـده کن خـنـده زینـب کـبـری
هـمـدم و مـونـس است با گریـه
می کـنـد از چـه بـر شمـا گریـه
او که اشکش ز شـوق بود امشب
مـی کـنــد یـاد کـربـلا گریـه
کربـلا هـم کـه جـشـن می گیرند
پـس چـرا یـاد سـر جـدا گریـه
امشب عیداست چشمتان تر شد
شب جشن ست پس چرا گریه
عـیـدمـان را خـراب کـردی تـو
باشـد امشب شما و ماگریـه
حضـرت مصـطفـی بـه روز شمـا
گـریـه کـرده بـرای کـرب و بلا
حـال شـد این دو چشم زینب تر
روضـه می گویم این دم آخر
تـا کـه قـنـداقـه حسـیـن آورد
مادر او بـه سـوی پیغمـبـر
از گلـوی حسیـن بـوسـه گرفـت
بوسه می زد به یـاد آن خنجر
یکـطرف هم که کودکی زیباست
مـادر او را کـه داد بـر حـیـدر
بـوسـه ها زد به فـرق و بـازویش
گریـه می کـرد یـاد آب آور
دسـت او را ز تـن جــدا کـردنــد
فرق او را ز کین دو تا کردند
روضه هایش فقط همیـن نبـود
بین راه و اسیری اش هم بود
دست زینـب طنـاب از یـک سـو
دسـت سجـاد هم طنابی بود
کـامـلا جشـن مـا شـده گـریـه
گریـه کوچـه های شهـر یهود
تـهمـت خـارجـی شـان زده انـد
پنجه ها بود و چهره های کبود
سنگ و آتش ز بـام هـا بـاریـد
کوچه پر شد ز سنگ ها و دود
گر بمیـری بـرای این سـه عزیـز
محسن این جان تو بود ناچیز
شاعر: سيد محسن حبيب اله پور
- سه شنبه
- 24
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه