• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم)

1970


ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم
مجلس ذكر ِ مرا بد دهني ريخت به هم
رويِ اين ساقِ ترك خورده بلندم كردند
استخوانم پس ِ هر پا شدني ريخت به هم
كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظري كرده ام و قلب زني ريخت به هم
ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخني ريخت به هم
لعنتي بس كه از اين موي سرم ميگيرد
زلف آشفته به هر آمدني ريخت به هم
كار تشييع مرا لنگه دري عهده گرفت
از غم من دلِ هر سينه زني ريخت به هم
علي اكبر لطيفيان
 

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران