• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر عید مبعث(جبريل در غار حرا دف مي نوازد)

1969


جبريل در غار حرا دف مي نوازد
 باريد با نام تو باران اولين بار
تا خاك آدم از وجودت پا بگيرد
جاريست اقيانوسها در دستهايت
تا نوح در آغوش امنت جا بگيرد
چشمان تو سر چشمه ی  آب حيات است
پلكي بزن تا خضر از آن آبي بنوشد
پلكي بزن تا هر چه صحرا در زمين است
بر تن لباس آبي دريا بپوشد
دستان تو جرات به ابراهيم بخشيد
وقتي تبر با دست او پيوند مي خورد
دور خودش چرخي زد و بتها شكستند
تنها به نام نامي ات سوگند مي خورد
آتش به كوه افتاد و موسي مي رود تا
با چشم دل نور وجودت را ببيند
در طور سيناي ستبر شانه هايت
انگور شيرين رسالت را بچيند
عيسي به لبخند تو لب از لب گشاد و
اعجاز عطر تو مسيحا را علم كرد
عكس تو در آئينه ي انجيل افتاد
آن شب خدا دستان شيطان را قلم كرد
جبريل در غار حرا دف مي نوازد
اين نقطه ي پايان پنهان ماندن توست
پيغمبران پشت سر هم صف كشيدند
حالا شب موعود قرآن خواندن توست


جبريل در غار حرا دف مي نوازد
 باريد با نام تو باران اولين بار
تا خاك آدم از وجودت پا بگيرد
جاريست اقيانوسها در دستهايت
تا نوح در آغوش امنت جا بگيرد
چشمان تو سر چشمه ی  آب حيات است
پلكي بزن تا خضر از آن آبي بنوشد
پلكي بزن تا هر چه صحرا در زمين است
بر تن لباس آبي دريا بپوشد
دستان تو جرات به ابراهيم بخشيد
وقتي تبر با دست او پيوند مي خورد
دور خودش چرخي زد و بتها شكستند
تنها به نام نامي ات سوگند مي خورد
آتش به كوه افتاد و موسي مي رود تا
با چشم دل نور وجودت را ببيند
در طور سيناي ستبر شانه هايت
انگور شيرين رسالت را بچيند
عيسي به لبخند تو لب از لب گشاد و
اعجاز عطر تو مسيحا را علم كرد
عكس تو در آئينه ي انجيل افتاد
آن شب خدا دستان شيطان را قلم كرد
جبريل در غار حرا دف مي نوازد
اين نقطه ي پايان پنهان ماندن توست
پيغمبران پشت سر هم صف كشيدند
حالا شب موعود قرآن خواندن توست

 

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:4
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران