• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

مدح حضرت عباس(ع)(جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم)

2626
2



جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم
كوچه باغي برويم و پر و بالي بزنيم
پاي حافظ مِي اي از شعر زلالي بزنيم
جمعمان جمع بياييد كه فالي بزنيم
شاهِ شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
بگذاريد از اين فاصله بويي بكشيم
در ِخُم را بگشاييم و سبويي بكشيم
تيغ ابروي كجش را به گلويي بكشيم
صد و سي و سه نفس نعره ي هويي بكشيم
از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كرده
پسر سوم زهراست قيامت كرده
ماه و خورشيد دو حيران و دو سرگردانند
سالها دل سر ِ اين طايفه ميگردانند
بال در بال فرشته غزلي ميخوانند
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
آمده تا ز علي تيغ دو دَم را گيرد
قد برافرازد و بر دوش علم را گيرد
جمع مِهر و غضب و جذبه و زيبايي را
در تو ديديم مسيحايي و موسايي را
محشري كن كه ببينند دل آرايي را
برده اي ارث از اين سلسله آقايي را
حق بده مات شود چشم ، تماشا داري
هرچه خوبان همه دارند تو يكجا داري
آسمان پيش قدمهات به حيرت افتاد
كهكشان وقت تماشات به زحمت افتاد
موج برخاست و از آنهمه هيبت افتاد
كوه تا نام تو را بُرد به لكنت افتاد
اين علي هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دلِ زينب كه ركابش آمد
تشنه خاكيم و ترك خورده ولي دريا تو
شوره زاري همه با ماست وَ باران با تو
و نوشتيم كه يا هيچ پناهي يا تو
دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا؟ زيرا تو
بعد مرگم به هواي حرمت پر گيرم
من كفن پاره كفن زندگي از سر گيرم
رگِ پيشاني تو تا كه تَوَرم ميكرد
لشگر انگار كه با مرگ تكلم ميكرد
دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم ميكرد
بيرقت در وسط دشت تلاطم ميكرد
تو سليماني و تختت وسط ميدان است
چقدر سر ز سر ِتيغ تو سرگردان است
ميكشي تا وسط معركه ها طوفان را
بند آورده نگاهت نفس ميدان را
 تا كه ارباب بگيرد به سرت قرآن را
ميدرد نعره ي تو زَهره ي سرداران را
شور ِآن قله كه آتش فوران كرد تويي
آن كماندار كه ابروش كمان كرد تويي
سايه بان دلِ زينب دلِ ما هم با توست
حاجتي گرچه نگفتيم فراهم با توست
ماهِ شب هاي محرم تويي و دم با توست
اي علمدار ِ ادب شور محرم با توست
دستِ ما نيست كه در پاي غمت ميگرييم
لطف زهراست كه زير علمت ميگرييم
بي تو از چشم حرم خونِ جگر ميريزد
خون از ساقه ي صد تير و تبر ميريزد
و رباب اشك به لبهاي پسر ميريزد
خيز از خاك و ببين خاك به سر ميريزد
ابرويت بند دلش بود كه از هم وا شد
واي بر حال سكينه كه سرت دعوا شد
(حسن لطفي)

 

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 6:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران