دوست دارم تا تو در خود محو و حیرانم کنی
قطره ام، واصل به دریای خروشانم کنی
دوست دارم ذرّه باشم تا که در امواج نور
در بغل گیری و خورشید فروزانم کنی
دوست دارم پای تا سر قطعۀ ابری شوم
تا به خاک لاله های خویش، بارانم کنی
دوست دارم تا دم رفتن بگریم در غمت
کز کرامت، خنده ای بر چشم گریانم کنی
دوست دارم دور عبّاست بگردانی مرا
یا که همچون طرۀ اکبر پریشانم کنی
دوست دارم تا شود قلبم، چو جسمت چاک چاک
در کنار قتلگاه خویش، مهمانم کنی
دوست دارم تا که با یاد لب عطشان خود
سوزی و آبم کنی، یکباره طوفانم کنی
دوست دارم خار صحرا و بیابانت شوم
تا به رویم پاگذاری، سرو بستانم کنی
دوست دارم در منای عشق همچون گوسفند
پیش پای زائران خویش، قربانم کنی
دوست دارم "میثم" کوی تو باشم، یا حسین!
تا فراز دار عشق خود، ثنا خوانم کنی
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 19
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 6:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه