رفتی و گریه تو را تا به خدا بدرقه کرد
إن یکاد پدرت قد تو را بدرقه کرد
مادرم پشت سرت دست به پهلو آمد
قد و بالای تو را نوحه سرا بدرقه کرد
باده ی اول کوثر همه اش ریخت زمین
پیکرت را همه ی کرببلا بدرقه کرد
هر سلاحی ز تنت سهم جدایی می برد
ضربه ی تیغ جدا، نیزه جدا بدرقه کرد
عمّه آمد وسط معرکه استقبالت
ارباً اربا تن تو، غرق عزا بدرقه کرد
وقت تشییع، عدوی تو مرا یاری کرد!
بدنت با کف و با هلهله ها بدرقه کرد
بعد تو جسم من و بدرقه ی مرکب ها
شکر، بابا تن تو روی عبا بدرقه کرد
شاعر : محسن حنیفی
- شنبه
- 25
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 9:13
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه