عضو عضو بدنت در همه جا ریخته است
بدنت خورد شده یک ، دو سه تا ریخته است
تو خودت راه نشانم بده تا جمع کنم
قسمتی دست من و بقیه کجا ریخته است ؟
چه کنم حرف تَنت نیست ، معما شده است !
هر چقدر جمع کنم چند هجا ریخته است
میزنند طبل و کف و هلهله بر گریه ی من
نفسم تا شنوی بین صدا ریخته است
وای بر من تو چرا نیزه به پهلو داری ؟
سهم من بود چرا بَهر شما ریخته است
راستی زود بلند شو ، عمه ات در راه است
مو پریشان بکند عرش خدا ریخته است
می بَرم پیکرت اکبر به لبم زمزمه ام
نکند از علی ام علی به جا ریخته است
شاعر : علیرضا عنصری
- شنبه
- 25
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا عنصری
ارسال دیدگاه