دور شو از خود که بانگ دورها را بشنوي
در نمازت گريه ی انگورها را بشنوي
تار شد شب هاي تنهاييت، چنگي زن به دل
تا صداي هق هق تنبورها را بشنوي
رکعتي از رنگ بيرون آي، اي همرنگ نور
نور شو، تا ربّناي نورها را بشنوي
سعي کن آيينه را هر صبح، لب خواني کني
سعي کن با يک نظر، منظورها را بشنوي
پنبه را از گوش بيرون آر، اي حلاج وهم
تا انا الحق گفتن منصورها را بشنوي
بي که موسي باشي از طور تجلّي بگذري
بي که اسرافيل باشي صورها را بشنوي
تو سليمان مي تواني شد، ولي با چند شرط
شرط اوّل آن که حرف مورها را بشنوي
شرط آخر آن که برگردي به ظهر کربلا
محو عاشورا شَوي و شورها را بشنوي
شاعر : علیرضا قزوه
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا قزوه
ارسال دیدگاه