کمتر اگر ز خارم، یا واسع المغفرة
بر تو امیدوارم، یا واسع المغفرة
درمانده و فقیرم، در نفس خود اسیرم
بنگر به حال زارم، یا واسع المغفرة
در ظلمت گناهان، گردیده ام هراسان
شد تیره روزگارم، یا واسع المغفرة
غفار هر ذنوبی، پوشندۀ عیوبی
آگه توئی ز کارم، یا واسع المغفرة
گر بنده ای بدم من، شرمنده آمدم من
با جرم بی شمارم، یا واسع المغفرة
هم طاعتی ندارم، هم فرصتی ندارم
چون ابر اشکبارم، یا واسع المغفرة
من غرق سیئاتم، تا ندهی نجاتم
اسیر این حصارم، یا واسع المغفرة
گر چه حیا نکردم، بر تو وفا نکردم
شرمنده ام ز کارم، یا واسع المغفرة
غیر از تو کس ندارم، فریاد رس ندارم
تویی امید و یارم، یا واسع المغفرة
شادان دل از محن کن، رحمی به حال من کن
گر مستحق نارم، یا واسع المغفرة
رفته ز دست صبرم، گریه کنم به قبرم
نالم به شام تارم، یا واسع المغفرة
تا بر دل «وفائی»، بخشی تو روشنائی
شد همه شب شعارم، یا واسع المغفرة
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- پنج شنبه
- 13
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه