• شنبه 22 اردیبهشت 03


شعر مناجات با خدا -( یا رب الهی آمدم )

6599
5

 یا رب الهی آمدم
 با رو سیاهی آمدم
در بی پناهی آمدم
 خواهی نخواهی آمدم
زشتی من از حد گذشت
 دور از تو بر من بد گذشت
حملم به بی عاری نکن
 ردم ز بیزاری نکن
با من مگو زاری نکن
 ترک وفادارای نکن
حرفی ندارد حال من
 لطف تو و اقبال من
گمراهم اما بی پناه
دارم به لب ذکر اِلاه
اما به دل میل گناه
 ماندم میان این دو راه
من بسکه دست دست کرده ام
 خود را تهی دست کرده ام
دارم گله از حال خود
 من خود شکستم بال خود
رفتم پی امیال خود
 افتاده ام دنبال خود
بلکه تو پیدایم کنی
 در کوی خود جایم کنی
یارب مرا رسوا مکن
 با من چو من تا مکن
مشت مرا هم وا مکن
 امروز و هی فردا مکن
خورده گره کارم خدا
 تنها تو را دارم خدا
کاری ندارم با کسی
 در باغ هم باشد خسی
حالا که بیمارم بسی
 پس کِی به داردم میرسی
من خوب میدانم بدم
 گفتی بیا من آمدم
هرچه تو بخشیدی به من
 خوردم فریب خویشتن
امشب بگو با من سخن
 سویم بیا توبه شکن
بیش از همه شرمنده ام
 از فاطمه شرمنده ام
یارازق الطفل الصغیر
 یا راحم الشیخ الکبیر
یا جابر العظیم الکسیر
 یا رب اجرنا یا مجیر
خوردم زمین من را مزن
 افتاده ام از پا مزن

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 5:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران