یا رب ز کرامات تو شرمنده شدم من
در محضر تو باز سر افکنده شدم من
هر چند که شرم از گنه خویش نکردم
با اشک ندامت، ز تو شرمنده شدم من
طوفان گنه ریخت همه برگ و برم را
چون باغ خزان دیده پراکنده شدم من
دردم همه این است که غافل شدم از تو
وز این همه غفلت ز تو، درمانده شدم من
ای آن که به غیر از تو مرا نیست پناهی
بر درگه تو باز پناهنده شدم من
هر گاه که دل مُرده به تو روی نمودم
با نکهتی از رحمت تو زنده شدم من
تا عفو تو باران محبت به سرم ریخت
آسوده دل از آتش سوزنده شدم من
کو آن دل پاکی که سحرگاه «وفائی»
فریاد بر آرد که خدا، بنده شدم من
- دوشنبه
- 17
- تیر
- 1392
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه