گر چه رفتی و دگر دورم ز تو
لیك گویم درد جان خود به تو
الوداع ای ماه عفو بندگان
الوداع ای ماه اشك عاشقان
الوداع لبخند رب العالمین
ماه عشق و ماه سوز نادمین
الوداع سرسبزی پاییز دل
در میان باغ غم ها آب و گِل
الوداع نورٌ علی نور زمین
بر خدا و ماه پاكش آفرین
كیسه ای بردوش بود ازمعصیت
آمدم بی آبرو ، بی حیثیت
گفتم این را از من نادان بگیر
ای خدا این آبرو از من مگیر
گفتی ای عبد گنه كار خدا
باز هم از راه خود گشتی جدا
تو امید قلب مهدی بوده ای
یار مهدی عشق مهدی بوده ای
قلب زهرا از گناه تو شكست
همچو میخ در به پهلویش نشست
فرق تو با آن بدان كوفه چیست؟
كوفیان بی حیا و پست چیست؟
كوفیان فرق علی بشكسته اند
عهد با فرزند او بگسسته اند
دخت حیدر را اسارت برده اند
سر به پیش روی دختر برده اند
محو دنیا و هوس ها بوده اند
با امام اما جدایش بوده اند
لیك تو عهدی ببستی با خدا
عهد با او این بُدی ترك گناه
باز هم عهد خودت بشكسته ای
هم چو كوفی غرق دنیا گشته ای
گر تو خود دم از شهیدان می زنی
بر زبانت حرف آنان می زنی
پس چرا اندر عمل غافل شدی
بس گنه كردی دگر جاهل شدی
هیچ می دانی شهیدان كیستند؟
از كجایند و فدای چیستند ؟
این شهیدان عشق بازی كرده اند
در ره دین جان فشانی كرده اند
پس تو گر خواهی ره آنان روی
جای پاشان پای خود را جا دهی
رو سحر نزدیك قبر لاله ها
فاش كن راز دلت را بی صدا
گو به آنان غرق دنیا گشته ام
دست من گیرید دیگر خسته ام
كار هر روزم شده رنگ و ریا
گشته ام نزد امامم بی حیا
دست من گیرید مردان خدا
ای سبك بالان عرش كبریا
تا شوم من پیرو راه شما
عبد خوب و بنده ی محض خدا
پس كنون رو سوی الله کریم
با پشیمانی بگو اِرحَم ، رحیم
آن زمان گوید به تو ربِّ جلی
باز هم می بخشَمَت عبدم ، ولی
دیگر از درگاه من غافل مشو
بنده ی من،بنده ی شیطان نشو
بارالها باز هم شرمنده ام
بی تو ای حِصن حصین درمانده ام
شاعر : حمید رمی
- سه شنبه
- 18
- تیر
- 1392
- ساعت
- 8:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه