برون بیا زپرده ای آفتاب پنهانی
درآکه آیینه ای زنور یزدانی
دست من گیرکه مستحقم من
نیست درچنته ام به جز پریشانی
همچوموری به درگهت هستم
کی رود مور بهر قربانی؟
دست من کوتاه و خرما برنخیل
کرمی کن به من هرآنچه بتوانی
آنقدَرقصه ی مرا خوردی
نیست درنامه ام نه جرم وعصیانی
هرچه گویم هرآنچه ات خوانم
هرچه مدحت کنم،توبه زانی-زآنی-
من کجامدح توتوانم کرد؟
توکه تفسیرآیه های قرآنی
جمله دنبال تو همی گردم
غافلم زآنکه درجانی
گرکه گویند که کافرم،گویم:
توخدانه،خدای انسانی
-نفس- تومرا شاعرکرد
ورنه آنم،همانکه میدانی
نفس
- پنج شنبه
- 29
- اردیبهشت
- 1390
- ساعت
- 15:18
- نوشته شده توسط
- نفس
ارسال دیدگاه