به شوق دیدنت یک عمر دل شب زنده داری کرد
چه شبها که نبودی او به یادت بی قراری کرد
تنم آغشته ی زخم است با اینکه مشخص نیست
فراغت هم همان کاری که صدتا زخم کاری کرد
غروبی سخت دلگیرم –در این پاییز دل تنگی
دلم این طفلک تنها – نشست و سخت زاری کرد
زمستانهای سختی این زمین بعد از تو می بیند
فقط هرم نفس هایت نجاتش داد و یاری کرد
مربع
بلوغی کاملن روشن برای آمدن داریم
همین یک اصل زیبا آن زمستان را بهاری کرد
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه