شبی پروندۀ خود را گشودم
برآمد ناله از هر تار و پودم
سراپا آب گشتم از خجالت
که آخر دست خود را رو نمودم
الهی! سیدی! العفو! العفو!
بدم؛ صد بار خود را آزمودم
تو بر لطف و عنایاتت فزودی
من از غفلت گناهم را فزودم
دریغا ای دریغا ای دریغا
تو با من بودی و من بیتو بودم
خطاکارم ولیکن گاهگاهی
به خاک آستانت چهره سودم
نه از پرونده جرمی پاک کردم
نه از آیینهام زنگی زدودم
چنان در آتش خجلت شدم آب
که خیزد با نفس از سینه دودم
تمام راهها را بستم اما
زبان معذرتخواهی گشودم
الهی! «میثمم» العفو! العفو!
اگرچه لایق عفوت نبودم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه