امسال هم گذشت ولی یار بر نگشت
آشفته ام که ماه شب تار بر نگشت
گفتم دوای درد من از راه می رسد
امّا طبیب این دل بیمار بر نگشت
وقتی کسی به دیدن یوسف نمی رود
حق می دهم که بر سر بازار بر نگشت
چشم انتظار چشم ترم رو به جاده ماند
پنجاه و چند جمعه و دلدار بر نگشت
من چه غروب ها که نشستم به پای تو
آیه، قسم، بهانه و اصرار بر نگشت
یک سال در گناه دلم را نظاره کرد
شکر خــــــدا ز ما نظر یار بر نگشت
با خود حساب کردم و دیدم که سال ها
بیراهه رفت این دل و یکبار بر نگشت
او سال هاست آبرویم را خریده است
ابر کَرَم ز عبد گنهکار بر نگشت
اصلاً بدون او چه بهاری؟ چه لذّتی؟
بی او نسیم هم سوی گلزار بر نگشت
این روزها به ماتم مادر نشسته ایم
مرثیّه خوان کوچه و مسمار گشته ایم
سال جدید، سال فرج، سال کربلا
امسال هم گذشت ولی یار بر نگشت
شاعر : محمد جواد پرچمی
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد جواد پرچمی
ارسال دیدگاه