از دست فراقت، چه بگویم، چه بگویم ؟
ماندم که کجا مانده بجویم، چه بگویم؟
عمریست در میکده ات خسته نشستم
تا پر شود از عشق، سبویم، چه بگویم؟
آمار شب و روز خود از دست خودم رفت
آشفته تر از پیچش مویم، چه بگویم؟
کارم شده هر جمعه فقط ناله و گریه
اشکم که شده آب وضویم، چه بگویم؟
گفتند صبوری کنم امّا به خدایت
مُردم سرِِِِِِِ ِ این بغض گلویم، چه بگویم؟
شرمنده ام از روی شما غرق گناهم
ریزد عرق شرم ز رویم، چه بگویم؟
مبهوت جمال تو شوم گر که بیایی
آن وقت ندانم،
چه نگویم،
چه بگویم...؟!
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه