ميگيري از نگاه فرشته قرار را
مي آوري به وجد تو پروردگار را
هستي همين كه آينه ي رؤيت تو شد
دست تو پاك كرد ز رويش غبار را
در بستر رسول ،خدا شرح داده است
فرق تو را و غيرت ياران غار را
از خاك گرده هاي تو ميچيند آسمان
يك كهكشان ستاره ي دنباله دار را
در خواب خود كوير شبي ديده چيده است
از دشت پينه كاري دستت بهار را
هر شب كنار بستر تو ،خواب ،ديده است
خواب ِ به خواب رفتن شب زنده دار را
نه شوق نان ، شوق نگاه تو ميكشد
هرشب كنار پنجره ها انتظار را
هم بازي شبانه ي طفلان بي پناه
در دست تو گذاشت خدا ذوالفقار را
چرخيد چرخ چاه شب و روز و چشم تو
تنها چشيد غُصه ي اين كج مدار را
شاعر : امیر اکبرزاده
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 8:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر اکبرزاده
ارسال دیدگاه