(1)
خدايا! بر در تو بنده توست
همى خواهان آن گلْ خنده توست
تو روى نازنين از من مگردان
بزرگى و كرم زيبنده توست
(2)
خدايا! اى رحيم بنده پرور
بكن ابر كرم را سايه گستر
نمى بينم به جز ذاتت غفورى
بميرانم كنون پاك و مطهّر
(3)
خداوندا! طمع دارم فراوان
به لطف و بخششت با چشم گريان
سزاوار عذابى جانگزايم
ببخشا اى طبيب دردمندان
(4)
خدايا! شرمسارم شرمسارم
به غير از كوى تو جايى ندارم
دل من برده نفس پلشت است
به لطف و رحمتت چشم انتظارم
(5)
خداوندا! شبى دمساز خود كن
مرا پروانه جانباز خود كن
چشمان شهد وصالت را به جانم
اسير درگه پر راز خود كن
(6)
خداوندا! منم عبد گنه كار
اسير نفس بند انديش و بدكار
مرا شرم آيد از گفتار و كردار
تويىُّ و من، من عاصىّ و تو غفّار
(7)
خدايا! جرمم از حد گشته افزون
شده قلبم سياه و دل پر از خون
مرا رنجى است جانكاه و كشنده
به فريادم برس اكنون! اكنون!
(8)
خدايا! روشنى بخش جهانى
حبيب و مونس صاحب دلانى
مرا مغضوب درگاهت نميران
تو غفّار الذنوب و مهربانى
(9)
خدايا! گفته اى تو به پذيرم
گنه كاران بد را دستگيرم
من بد را ببخشا و بيامرز
بكن لطفى كه با عشقت بميرم
(10)
خداوندا! منم با ناله همدم
شريك غصّه ها و محنت و غم
قبولم كن كه هستم شرمسارت
تمام كرده هايم ناقص و كم
(رحيم كارگر «پارسا»)
- پنج شنبه
- 19
- آذر
- 1388
- ساعت
- 12:15
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه