ای خدا هرگز نگردد این فراموشم
حاجیِ شش ماهه ام پر زد در آغوشم
در بر من خنده کرده
او مرا شرمنده کرده
اصغر من اصغر من (4)
با نگاه خسته ات دردم مداوا کن
ای گلِ نشکفته ام خیز و تماشا کن
ای تمامِ حاصل من
مرگ تو شد قاتلِ من
اصغر من اصغر من (4)
در میان دشمنان من در خروش هستم
در بغل دارم گلی را گلفروش هستم
طفل نازم گشته بی تاب
روی دستم گشته سیراب
اصغر من اصغر من (4)
غنچه ی زیبای من را دشمنان چیدند
پیشِ چشمم دشمنان پیوسته خندیدند
حاجیم حاجت روا شد
اصغرم آخر فدا شد
اصغر من اصغر من (4)
شاعر: حسن فطرس
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 16:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه