درهوای بارانی کار دست چشمان است
می شود پر از باران دیده ای که گریان است
معصیت نمودم من در تمام عمر خویش
تو مرا ببخش امشب بخشش از بزرگان است
آمده زمانیکه بخششت فراگیر است
مژده ای گنه کاران ماه ماه غفران است
سفرۀ عطا پهن و جای من دراینجا نیست
در کنار این سفره جایگاه خوبان است
امتحان عمرم را زیر ده گرفتم چون.
حاصل همه عمرم تیرگی و عصیان است
لحظه ای میان خوف لحظه ای رجا یعنی
ر طریق دین ما این اصول ایمان است
اینکه ما در این شب ها غرق در مناجاتیم
این مجالس گریه حاصل شهیدان است
با تمام این ها من ضامنی قوی دارم
ضامنی که سلطان سرزمین ایران است
کار و بار عارف ها گریه بهر ارباب است
گریه بهر ثارالله انتهای عرفان است
با اجازۀ زهرا با اجازۀ حیدر
ذکر آخرم امشب سیدی حسین جان است
***
شاعر : حبیب باقرزاده
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حبیب باقرزاده
ارسال دیدگاه