گاهگاهی نگاهمان به در است
بر قدمهای یار در سفر است
این گدای قدیمی مضطر
سر راهت نشسته منتظر است
چشم امید به لطف تو دارد
ملتمس بر تو در دل سحر است
کاش آقا که دست من گیری
ورنه پایم همیشه در خطر است
هر زمان نام تو به لب آید
از فراقت دو دیده پرگهر است
گر بیفتم ز چشم تو آقا
همه عمرم فنا و بی ثمراست
کی شود بر رخت نظاره کنم
روی تو به زشمس وصد قمراست
زائرم کن به کربلا با خود
ای خوش آن دل که با تو همسفر است
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه