جز آه حرفی در خور گفتن ندارم
جز آه حرفی هست اما من ندارم
چون طفل بازیگوش، عصیانگر، گرسنه
راهی به خانه غیر برگشتن ندارم
پوسیده یا پاره شده یا آب رفته
مهمانی است و حیف...پیراهن ندارم
این چه بلایی بوده آوار است بر من
اسم تو را می خوانم و جوشن ندارم
آه ای ملائک رو بپوشانید از من
غرق معاصی هستم و دیدن ندارم
می جویمت ای انتهای آرزوها
می جویم اما پاسخی جز لَن ندارم
***
در آسمان تیره ی بخت غریبم
جز کربلا من نقطه ای روشن ندارم
من که به غیر کربلا موطن ندارم
من که به غیر کربلا مدفن ندارم
شاعر : سید علی رکن الدین
- دوشنبه
- 7
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 7:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید علی رکن الدین
ارسال دیدگاه