شمعی که به هر گوشه هزار انجمنش بود
افسوس که عالم همه بیتالحزنش بود
با آن که علی در دل یک خلق، وطن داشت
در جامعه پیوسته غریب وطنش بود
یک زخم به سر داشت، بسی زخم به پیکر
زخم جگرش بیشتر از زخم تنش بود
پیراهن یوسف اثرش از دم مولاست
افسوس که آغشته به خون، پیرهنش بود
از عدل، سخن گفت سخن گفت سخن گفت
افسوس که دشنام، جواب سخنش بود
آن شب که نهادند رویش را به روی خاک
دیدند که خونابه روان از کفنش بود
ای چاه بگو با تو چه میگفت دل شب
شمعی که سحر سوختۀ سوختنش بود
با خنده سخن با همه میگفت و ندیدند
کو جای سخن، پارۀ دل در دهنش بود
مظلوم، علی بود علی بود که مقتول
شش ماهه و زهرا و حسین و حسنش بود
«میثم!» علـی از دار جهـان رفت دریغا!
کز خون جبین سرخ، گل یاسمنش بود
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 9
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 6:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه