اين منم، بيدار، از هول گناه
مى كنم، بر آسمان شب، نگاه
اين منم، از راه دور افتاده اى
رايگان، عمر خود از كف داده اى
اين منم، در دستِ غفلت ها اسير
اى خداى مهربان، دستم بگير
گرچه من پا تا به سر، آلوده ام
رُخ به درگاه تو آخر سوده ام
جانم از غم سوزد و، دارم خروش
اى خداى رازدار پرده پوش
آمدم، با چشم گريان آمدم
گر گنه كارم، پشيمان آمدم
يا رئوف يا رحيم و يا رفيع
چارده معصوم را آرم شفيع
ناگهان، آمد به گوش دل ندا
مژده اى از رحمت بى انتها:
«يا عِبادى، اَلَّذِينَ اَسْرَفُواْ»
از نويد رحمتم، «لا تَقْنَطُواْ»
با چنين رأفت كه مى خوانى مرا
كى خداوندا، بسوزانى مرا
كى شود نوميد، از رحمت «حسان»
تا كه دارد چون تو ربّى مهربان
(چايچيان «حسان»)
- پنج شنبه
- 19
- آذر
- 1388
- ساعت
- 12:34
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه