آقا بيا كه بي تو زمين بر مدار نيست
ديگر صداقت و شفقت افتخار نيست
والله اين قدر كه شده باب بينمان
تقصير از زمانه و اين روزگار نيست
ما شيعه ايم؟ نه ! به خداوندي خدا
هم وزن ارزني دلمان با تو يار نيست
تــرســم بيايي و نَـرِسم در ركـاب تـو
از بس كه در دلم تپش انتظار نيست
تا ندبه خواني ام شده عادت به جمعه ها
معلـوم و واضحست درخـتـم به بار نيست
گل هاي آرزو همه پژمرده مي شوند
اينجا دگر خبـر ز شكوه بهار نيست
مَـولايَ لَـسْـتُ أَصْـبِــرُ حِـيـنَ فراقِـك
غير از گره نشان دگر بين كار نيست
دستي بِـكِـش بـه زلف پريشان اين تبار
جز شيون و دريغ كسي در ديار نيست
تـا تـــو نَــبـاري و نَـشَــوي بـركــت زمـيــن
محصول ما به جز عطش و تيغ و خار نيست
اي نــوحِ نــاخــداي ، مــبــادا بـيـايي و
بينم مرا به كشتي تو جاي و بار نيست ...
شاعر : یاسر قربانی
- سه شنبه
- 29
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 8:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یاسر قربانی
ارسال دیدگاه