ای قبلهی دل ! قبله به لبخند تو مایل
سالار کراماتی و سلطان فضایل
احمد شدی از مَنظر و بَه بَه به تشرّف
حیدر شدی از هیبت و وَه وَه به شمایل
برخاستی و چرخ فلک شد متلاطم
بنشستی و شد چرخهی هستی متعادل
شوریدهی آرامش آغوش تو دریا
توفانی پیچ و خم گیسوی تو ساحل
گِرد قمرِ روی تو پروانه معانی
دورِ حرمِ زلف تو سرگشته مسائل
در دار شفای تو اطبّا همه مبهوت
در صحن و سرای تو بزرگان همه سائل
هم مُنکریان سخت به تکریم تو مُلزم
هم مدّعیان سخت به اعجاز تو قائل
اسرار تو شد «سلسلهي» سرّ مجالس
اقوال تو شد زمزمهی ذکر محافل
رفتهست به دستور تو حِکمت به فراسو
گشتهست به امر تو محبّت متداول
هست از برکات تو تبسّم سر لبها
شد با نفحات تو ترحّم متقابل
لطف تو غزل ریخته بر تاج قصائد
شور تو سخن ساخته با دل متعامل
اظهار شهودی، چه لزومی به تجلّی
اثبات وجودی، چه نیازی به دلائل
زانو زده در محضر تو قاضی و غازی
چرخیده به دور حَرَمت عامی و فاضل
محظوظ کلام تو حکیمان و طبیبان
مشغول ثنای تو ادیبان و افاضل
رفتند به حُکمت فقها در پی فتوی
کردند به عشقت عرفا طی مراحل
منشور ولایت شده با مُهر تو ممهور
اسماء مقدّس شده با اسم تو کامل
٭٭٭
از کوچه گذر کردی و دیوار به پا خاست
در سنگ نظر کردی و شد آینه حاصل
از عطر جهان، یاس به زلف تو معطّر
از خاک جهان، طوس به پابوس تو نائل
ایران به وِلا مرکز بیداری دلهاست
دلها شده حولِ تو به ایران متمایل
رد میشوی از جادهی ابریشم جانها
با قافلهای قافیه همپای قوافل
از شوق رُخَت چشم خراسان شده گريان
در شان لبت سورهي باران شده نازل
دلدادهی نعلین تو از فرش خدا؛ خاک
دیوانهی لبخند تو از عرش خدا؛ دل
مِهر تو دلِ خون شده بخشیده به شاعر
عشق تو سلیمانی جم داده به سائل
از مشهد تو تا شب خاموش مدینه
بینالحرمین است و دلِ سوخته حائل
- یکشنبه
- 17
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 6:32
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه