شمع هدي، نور ولايت، رضا!
از گل و آيينه، روايت رضا!
لاله پرورده دامان عشق!
از تو بهار است، گلستان عشق
با تو، دل آينه نوراني است
فارغ از اندوه و پريشاني است
آينه از جلوه معبود، تو
راه به سر منزل مقصود، تو
قبله سبز تو، حريم خداست
بنده درگاه تو، از غم رهاست
از تو بود باغ جهان را صفا
از تو، گل سرخ بهار خدا!
زمزمه سبز دعاي مني
از تو بود جان مرا، روشني
سبز ز گلواژه نام توام
منتظر عطر پيام توام
با تو، پر از عطر گل باورم
بوي رهاييست به بال و پرم
با تو، رها از غم ديرينه ام
مثل زلال دل آيينه ام
با تو، سفرهاست مرا تا خدا
دست نياز و کرمت، يا رضا!
از کرم و لطف تو، دم ميزنم
در خط سبز تو، رقم ميزنم
باغ بهشت است سر کوي تو
قبله آيينه، گل روي تو
عطر حريم حرمت يا رضا
ميبرد از دست، قرار مرا
با تو، دل از دست رها ميکنم
بال و پري سوي تو، وا ميکنم
جز در تو، نيست مرا دسترس
اي گل زهرا تو به فرياد رس!
«نسترن» و اين همه دوري رضا!
رفته ز کف تاب صبوري، رضا
شاعر : نسترن قدرتی
- یکشنبه
- 17
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 15:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
نسترن قدرتی
ارسال دیدگاه