شبی در خواب خوش دیدم که خطاط حرم هستم
نزن طعنه به رؤیایم اگر ناچیز و کم هستم
قلم زخم دلم بود و مرکّب رو سیاهی ها
برای مشق روزانه، خودم تکرار غم هستم
بزن در خون چشمانم زلالش کن پریشانم
اگر می لرزد آقا دست هایم نو قلم هستم
نگاهم رو به درگاهت غریب افتاده در راهت
به تسبیح قدمگاهت همیشه هم قدم هستم
نوشتم ضجه هایم را ندارد زیر آن امضا
شفاعت کن که انسانی به ظاهر محترم هستم...
شاعر : زهرا محمودی
- شنبه
- 23
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 12:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
زهرا محمودی
ارسال دیدگاه