شرمنده وار رو به حرم ایستاده است ...
یا گوشه ای به حال عجیبی نشسته است ...
باز این چه شورش ست که در مشهدت به پاست ؟
عطری شبیه عنبر سیبی نشسته است
یک حس دیگریست که اصلا ندیده ای ...
وقتی غریب پیش غریبی نشسته است
کنج حرم کبوتر زخمی قلب من
تنها به انتظار طبیبی نشسته است
ای رود ! در مسیر خودت هم مرا ببر
یک سنگ کوچکم که به شیبی نشسته است
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1392
- ساعت
- 4:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه