غم شده دلداده ام هستی از کف داده ام
چاه کوفه عاقبت از نفس افتاده ام
فـاطـمه بـی صبـر و تـابـم کرده است
داغ او چـون شـمع آبم کـرده است
کس نـمـی دانـد چـه آمـد بـر سـرم
داغ او خــانـه خـرابـم کـرده است
فاطمه یافاطمه یافاطمه
******
این من و این زمزمه من که سیرم از همه
چاه کوفه عمریه مانده ام بی فاطمه
دیده ام نماز شب خواندن او
دیده ام به پشت در ماندن او
بین دیـوار و در خـانه خودم
دیــده ام از نـفس افـتادن او
فاطمه یافاطمه یافاطمه
******
من که غرق ناله ام خونجگر چون لاله ام
کی رود از یاد من یار هجده ساله ام
این عـلـی و دیده ی ازخون تـرش
این عـلـی و بـر سر زانـو سـرش
چاه کوفه کن دعـا بـعد از عـلی
کس نبیند خورده سیلی همسرش
فاطمه یافاطمه یافاطمه
******
دیده ترباشد علی بی قمرباشد علی
چاه کوفه بعد او بی سپر باشد علی
چـاه کـوفـه فـاطمه شد مو سپـید
قـامـت یـار جـوان مـن خـمـیـد
وقت ره رفتن خودم دیدم خودم
پیش مـن او بـر زمین پـا می کشید
فاطمه یافاطمه یافاطمه
شاعر : سید محسن حسینی
- دوشنبه
- 8
- مهر
- 1392
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محسن حسینی
ارسال دیدگاه