باز مرا در به دهن آمده
طوطی طبعم به سخن آمده
باز به رویم در خلد باز شد
رحمت بی واسطه آغاز شد
باز دلم مست و هوایی شده
گرم مناجات رضایی شده
جنون عاشقانه بی حد شده
مرغ دلم راهی مشهد شده
اشک دل از دیده روان می کنم
آنچه که مخفیست عیان می کنم
چشم دل خویش چو وا می کنم
زمزمه رضا رضا می کنم
غبار معصیت زدل رفته ام
درد دلم را به رضا گفته ام
ای شجر باغ علی و بتول
چو فاطمه بضعه پاک رسول
ای دو جهان ریزه خور خوان تو
جان به فدای تو و احسان تو
ای حرمت به عرش حق متصل
دشمن و دوست از کرم تو خجل
خلق جهان را تو پناهی رضا
کن به من خسته نگاهی رضا
کعبه دل حج فقیران تویی
شاه کرم حضرت سلطان تویی
گرچه بود زائر تو بی حساب
خواسته کسی نماند بی جواب
گرچه بود حاصل عمرم گناه
ولی به درگاه تو آرم پناه
مران مرا مران مرا از درت
به پهلوی شکسته مادرت
عبدالزهرا
- پنج شنبه
- 14
- مهر
- 1390
- ساعت
- 11:0
- نوشته شده توسط
- حیدریم
ارسال دیدگاه