قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
من از قرارگاه شب قدر آمدم
حالا غروب مزدلفه شد پناه من
بی چاره میشوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من
دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من
هرقدر طی کنم به تو جانا نمیرسم
آخر بگو که چه باشد گناه من
این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من
- دوشنبه
- 22
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:32
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه