در دیاری که عطش غارت دلها می کرد
عزم میدان ز حرم زاده لیلا می کرد
همت پیر مغان بدرقه ی راهش بود
دست غیبی گره از مشکل او وا می کرد
شد خرامان ز پس خیمه به میدان پدر
دیده بر قامت او محو تماشا می کرد
پسر از بهر پدر شعر شهادت می خواند
پدر از بهر پسر دیده چو دریا می کرد
کشته ها ساخت پسر بسکه از آن قوم بکشت
کار موسی به خدا با ید بیضا می کرد
آه از آن دم که در آن دشت لب آب فرات
تشنه از تشنه تری آب تمنا می کرد
تشنه لب رفت و شد از ساغر جدش سیراب
لیک یاد از لب خشکیده بابا می کرد
گفت ژولیده در این شعر پی یاری دین
عرم رفتن ز حرم زاده لیلا می کرد
شاعر : محمد حسن فرحبخشیان - ژولیده نیشابوری
- پنج شنبه
- 25
- مهر
- 1392
- ساعت
- 14:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه