اگر به خیمه، آید عمویم من دیگر از آب، حرفی نگویم (2)
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
سقایِ طفلان، جان برادر دستت جدا شد، ار کین ز پیکر (2)
از جا برادر، بر خیز بنگر (2) از تشنه کامی، غش کرده اصغر
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
ای کاش از اول، من مُرده بودم تا نامی از آب نبرده بودم
دیدم عمویم بشکسته دل بود هنگام رفتن از من خجل بود
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
سقای طفلان، میر سپاهم بودی برادر، پشت و پناهم
از تن جدا شد، آن دستهایت در خیمه طفلان در انتظارت
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه