آئينه در كنارِ
يك قافله بلورش
شكوه به سنگ ميكرد
او داشت با دعايش
پندي به مردمان
صد حال و رنگ ميكرد
سر بندِ هر نوايش
ذكر خداي منان
گويي كه قبل رفتن
احساسِ جنگ ميكرد
او داشت با چنين كار
از عاشقانِ كويش
از همراهان عاشق
رفع درنگ ميكرد
آن دور، دشمن او
از اين همه پليدي
احساسِ ننگ ميكرد
يك قافله بلورش
شكوه به سنگ ميكرد
او داشت با دعايش
پندي به مردمان
صد حال و رنگ ميكرد
سر بندِ هر نوايش
ذكر خداي منان
گويي كه قبل رفتن
احساسِ جنگ ميكرد
او داشت با چنين كار
از عاشقانِ كويش
از همراهان عاشق
رفع درنگ ميكرد
آن دور، دشمن او
از اين همه پليدي
احساسِ ننگ ميكرد
- شنبه
- 30
- مهر
- 1390
- ساعت
- 8:37
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه