ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات
ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نه
تو بکسی کس بتو مانند
آنچه تغییر نپذیرد توئی
وانکه نمردهست ونمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
خاک بفرمان تو دارد سکون
قبة خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خم چوکان که داد
دیک جسد را نمک جان که داد
تا کرمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بارگران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام
جز بتو برهست پرستش حرام
هرکه نه گویای تو خاموش به
هرچه نه یاد تو فراموش
ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز برون آی فرد
گرمنم آن پرده بهم در نورد
عجز فلک را بفلک وانمای
عقد جهان را زجهان واگشای
نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را
حرف زبان را بقلم بازده
وام زمین را بعدم بازده
ظلمتیان را همه بی نور کن
جوهریان را زعرض دور کن
کرسی شش گوشه بهم در شکن
منبر نه پایه بهم در فکن
حقه مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن
دانه کن این عقد شب افروز را
پر بشکن مرغ شب و روز را
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
دفتر افلاک شناسان بسوز
دیدة خورشید پرستان بسوز
صفرکن این برج زطوق هلال
باز کن این پرده زمشتی خیال
تا بتو اقرار خدائی دهند
بر عدم خویش گواهی دهند
غنچه کمر بسته که ما بندهایم
گل همه تن جان که بتو زندهایم
منزل شب را تو دراز آوری
روز فرو رفته تو بازآوری
گرچه کنی قهر بسی را زما
روی شکایت نه کسی را زما
روشنی عقل بجان دادهای
چاشنی دل بزبان دادهای
چرخ روش قطب ثبات از تو یافت
باغ وجود آب حیات از تو یافت
غمزة نسرین نه زباد صباست
کز اثر خاک تواش توتیاست
پردة سوسن که مصابیح تست
جمله زبان از پی تسبیح تست
بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن
نظامی گنجوی
- پنج شنبه
- 19
- آذر
- 1388
- ساعت
- 12:49
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه