• یکشنبه 4 آذر 03

 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( بینِ یک مشت خس و خوار تنت را دیدم )

4300
3

 بینِ یک مشت خس و خوار تنت را دیدم
زیر یک چکمه برادر بدنت را دیدم
آمدم، کاش نمی آمدم و می مردم
وسط هم همه ها پر زدنت را دیدم
گفتم این معرکه ها در تهِ گودال ز چیست
ناگهان دست سنان پیروهت را دیدم
ساربانی که به امّید زدن آمده بود
در کفش آه، عقیق یمنت را دیدم
بدنت روی زمین بود و تکان می خوردی
سُمِ اسب و بدنت....لِه شدنت را دیدم
وای از آن لحظه که دشنام به من می دادند
تو نظر کردی و، من دلشکنت را دیدم

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 6:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران