مجلس پنجم:
فاطمه در سوگ پدر
دلم را یاد تو دیوانه کرده
رها از خانه و کاشانه کرده
به یاد غربت دیرینه ی تو
به صحن جمکرانت لانه کرده
آقا جان یابن الحسن امشب شب اول مجلس ما برای مادر پهلو شکسته شما در ایام فاطمیه است، ایامی که به نظر ما زمینه ساز حادثه ی کربلا بود، آقا جان تو را به حرمت بازوی ورم کرده مادرت قسم امشب یک سری به محفل و مجلس ما بزن.
اشک فراق پدر و لبخند وصال پدر
شیخ مفید در کتاب ارشاد نقل می کند : بیماری رسول خدا سخت و وخیم شد.امیر مومنان علی (ع) در کنار بسترش بود، همین که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند به علی (ع) فرمود: سرم را بر دامن خود بگیر،زیرا امر الهی فرا رسید و چون جان من بیرون رود، آن را با دست خود بگیر وبه روی خود بکش، آن گاه مرا رو به قبله بگذار و غسل وکفن مرا خودت انجام بده و پیش از همه ی مردم بر جنازه ام نماز بخوان و از من جدا مشو تا مرا به خاک بسپاری واز خداوند طلب کمک کن. حضرت علی (ع) سر آن حضرت را به دامن گرفت . آن حضرت از حال رفت.فاطمه خود را بر آن حضرت افکند و به روی او نگاه می نمود ونوحه و گریه می کرد و این شعر(ابو طالب) را می خواند.
وابیضُ یُستسقَی الغمامُ بوجهه ثمالُ الیتامی عصمه لِلاَرض
«و سفید روی که مردم به برکت روی او طلب باران می کنند او که فریاد رس یتیمان وپناه بیوه زنان است.»
رسول خدا (ص) چشمش را باز کرد و با صدای ضعیف فرمود : دختر جانم این گفتار عمویت ابو طالب است ، آنرا مگو ولی این آیه را بخوان : «و ما محمدٌ الّا رسول قد خَلت مِن قَبلهِ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ اِنقَلَبتُم عَلی اَعقابِکم » و محمد(ص) فقط فرستاده خدا بود . اگر او بمیرد و کشته شود ، به عقب برمی گردید .
در این هنگام فاطمه (س) گریه طولانی کرد . پیامبر اکرم(ص) به او اشاره کرد نزدیک بیاید . فاطمه (س) نزدیک رفت ، پیامبر خدا (ص) آهسته به او سخنی گفت که روی فاطمه (س) از آن سخن شکوفا شد ، سپس جان رسول الله قبض گردید .
در حدیث آمده : به فاطمه (س) گفته شد ، آن سخنی که پیامبر (ص) آهسته به تو گفت چه بود که موجب خرسندی تو گردید ؟ فاطمه (س) فرمود: پیامبر به من خبر داد که من نخستین نفر از اهل بیت او هستم که به او ملحق می گردم و بعد از او چندان نمی گذرد که من به آن حضرت می پیوندم. این مژده موجب از بین رفتن اندوه من گردید . اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله نمی دونم حتماً اون لحظه ای که سر امام حسین روی پای خانم حضرت رقیه بود اون هنگامی که خانم حضرت رقیه داشت با باباش درد دل می کرد یه مرتبه دیدند آروم شد حتماً باباش بهش گفته : رقیه جان تو اولین نفر از اهل بیت من هستی که بعد از من به من ملحق می شی...
بارون ندبه (شور)
فاطمیه موسم غربت و عزاست
فاطمیه روضه خونش خود خداست
با یه عشق دیرینه بر سینه می کوبم از غم تو
دلم آتیش می گیره می میره به یاد ماتم تو
تا همیشه زهرایی می مونه به زیر پرچم تو
فاطمیه دلامون آسمونیه
مسافر حرمی بی نشونیه
کنار قبر خاکی افلاکی می شه دل زائراش
دلای غرق شیون می گیرن همیشه روضه براش
روز محشرخندونه چشمی که گریونه وقت عزاش
فاطمیه چشم عالم بارونیه
کار دل خسته مون روضه خونیه
تا ظهور فرزند دلبندت مخفیه مدفن تو
پشت ابرا می مونه پنهونه بهشت روشن تو
جمعه ها اشک افشونه بارون ندبه و شیون تو
« یوسف رحیمی»
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:35
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه