مجلس سیزدهم:
شنیدن صدای اذان بلال حبشی و بیهوش شدن حضرت زهرا (س)
شنیدم آشنای اهل دردی
شنیدم سائلی را رد نکردی
دل ما سائل دیدار رویت
دلت می آید آیا برنگردی!
آقا همون طوری که ما توی زیارت جامعهی کبیره یه عمره داریم میخونیم دربارهی شما اهل بیت که: « سجیتکم الکرم، عادتکم الاحسان...» شما خاندان کرم هستید و عادت شما احسان است؛ من سائل دیدار روی شما هستم، مگه میشه شما اهل بیت به گدای در خونتون اهمیت ندید و اونو رد کنید.
آقا من سائل دیدار شما هستم و چیزی ندارم که لحظهی دیدار شما فرش راه شما کنیم فقط به قول شاعر ما یک چیز داریم :
در لحظهی زیارتت ای یار نازنین
جای قدوم تو را محراب میکنم
چیزی ندارم که کنم فرش راه تو
جز دیده که پر از اشک ناب میکنم...
آقا خیلی امید دارم شما رو ببینم هی به خودم امید میدم که ایشاالله زنده میمونم تا اینکه آقا رو ببینم...
دارم امید ببینم دمی تو را
با این امید اجل را جواب میکنم...
باشه این شعر ان شاء الله یه شب دیگه کامل شعر را براتون خواهم خواند تا با امام زمانتون عشق بازی کنید، اما امشب شب مؤذن پیغمبره شب بلال حبشیه، روضهی بلال رو این طور براتون میگم:
ابن بابویه روایت کرده : چون حضرت رسول از دنیا مفارقت کرد و بلال مؤذن پیامبر از اذان گفتن امتناع کرد ( چرا که منبر و محراب رسول الله غصب شده بود). روزی حضرت فاطمه (س) فرمود : یا علی بسیار مایلم که صدای مؤذن پدرم را بشنوم ، به نقلی از امیر المؤمنین حضرت علی (ع) این خبر را به بلال رساندند (بلال عرض کرد حال که خواسته ی پاره ی تن رسول ا... است می پذیرم ) بلال بالای مأذنه رفت و شروع کرد به اذان گفتن ، همین که صدای اذان بلال بلند شد : « الله اکبر الله اکبر» صدای گریه ی فاطمه بلند شد ، بیاد زمان پدر افتاد ، آنچنان بی تاب شد که نتوانست از گریه خودداری کند ، صدای اذان بلال با ذکر « اشهد ان لا اله الا الله » شنیده شد ، صدای گریه و ناله ی فاطمه (س) بلندتر شد . امّا همین که بلال مؤذن پیامبر (ص) ذکر « اشهد انَّ محمداً رسول الله » را بر زبان جاری کرد اهل خانه (امیر المؤمنین ، حسنین ، زینب کبری ) دیدند که فاطمه (س) غش کرد ، با دیدن این صحنه رفتند به بلال گفتند تا بلال اذان را قطع کند ، بلال اذان را نیمه تمام گذاشت ، خدمت بانوی دو عالم رسید ، کم کم حضرت به هوش آمدند و فرمودند بلال برو اذان را تمام کن ، بلال عرض کرد : یا سرور بانوان دو عالم ، بیم آن دارم که وقتی صدای مرا بشنوی به جانتان آسیبی برسد .پس حضرت او را معاف کردند . اینجا خانم حضرت زهرا تا اسم باباش پیغمبر رو شنید حالش دگرگون شد بهتر بگم گفت: بابا کجایی که ببینی این امت با دخترت بعد از تو چه کردند؛ آخه پیغمبر گفته بود: فاطمه پارهی تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزده ؛ اما کجا بود کربلا اون زمانی که به حسین گفتند : وقت اذان ظهره علی اکبر اذان گفت، مگه پیغمبر نگفته بود: حسین از من و من از حسینم، کجا بود ببینه این امت ستمگر با حسینش چه کردند؛ اسبها رو نعل تازه زدند و بر بدن حسین...
******
جان نثار حیدر
ای اذان گوی پیمبر
آشنای غربت من
با اذان خود نشان ده
لحظههای غربت من
نالهی من نالهی من؛ در غم هجران باباست
تو اذان گو تو اذان گو؛ که علی تنهای تنهاست
واغریبا واغریبا
با شعار لا الهت
شور اِلّا الله بیفکن
از فراز منبر حق
نقش بتها را بیفکن
دست شیطان گشته بیرون، این چنین از آستین است
روبهی مسند نشین و ، شیر حق خانه نشین است
واغریبا واغریبا «سید مهدی حسینی»
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 20:35
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه