اين طفل كه لب تشنه ي يك قطره آب است
يك قطره از اشكش چو فيض صد شراب است
كرب و بلا حالا دو تا خورشيد دارد
بر روي دست آفتابي آفتاب است
اين كه جلوي خيمه ها زانو زده كيست؟!
شايد زبانم لال بيچاره رباب است
اصلاً بيا و فكر كن كه آب خورده
اصلاً بيا و فكر كن يك گوشه خواب است
اينكه نميخوابد علي تقصير تو نيست
به جاي لالا بر لب تو آب آب است
گيسو نكش اينقدر تو تازه عروسي
اي كاش ميشد زودتر دست تو را بست
حالا دلت كه سوخته ما را دعا كن
خانم دعاي تو يقيناً مستجاب است
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- پنج شنبه
- 9
- آبان
- 1392
- ساعت
- 12:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه