• دوشنبه 3 دی 03

 قاسم نعمتی

شعر حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -( در کوی عشق زنده مرام پدر کنم )

1835
1

در کوی عشق زنده مرام پدر کنم
با یاد غربت تو جهان خون جگر کنم
عمریست روی دامن پر مهرت ای عمو
صبحم به شام و شام وصالم سحر کنم
شمشیر می کشد سَر یار مرا زند
من فاطمه نژادم و دستم سپر کنم
برخیز، عمه گر برسد بنگرد تو را
افتاده ای به خاک، چه خاکی به سر کنم
رفته عمو به علقمه اما نیامده
کن صبر تا عموی رشیدم خبر کنم
راهِ فرات بسته شده! آه می کشی؟
با خون حنجرم لب خشک تو تر کنم
با قتل صبر و نحر گلو عاقبت عمو
در احتزاز پرچم سبز پدر کنم
پهلوی پاره روی سنان یادگاری است
بر روی نیزه صحبتی از میخِ در کنم
بازیچه شد به روی سنان جسم بی سرم
در راه غربت تو دگر ترک سر کنم

شاعر : قاسم نعمتی

  • یکشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 5:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران