رها کن دستم عمه جانم ، ببوسم پایت مهربانم
از آن می ترسم جا بمانم ، واویلا
یتیمم قلبم را مسوزان ، علی اصغر هم رفته میدان
فقط من ماندم دیده گریان ، واویلا
واویلا ، عمویم شده بی کس و بی یاور
زده حلقه گرد عمویم لشگر ، مزن عمه بر سر
من از تبار شاه مدینه ام
عقده ی کوچه مانده به سینه ام
ز خیمه آیم ای بی قرینه ام
یابن الزهرا مظلوم کربلا
******
به بالای تل قد کشیدم ، صدای آهت را شنیدم
ز خیمه تا مقتل دویدم ، عمو جان
مسیر گودالت شلوغ است ، دگر چشمانم بی فروغ است
که گفته این روضه دروغ است ، عمو جان
واویلا ، چرا گیسویت دست این و آن است
به زیر لگد آیه ی قرآن است ، ز تن خون روان است
زسینه آه هل من معین مکش
میان مقتل آهی حزین مکش
محاسنت را روی زمین مکش
یابن الزهرا مظلوم کربلا
******
به خنده آمد نیزه داری ، صدا زد به به چه شکاری
به حنجر زد یک زخم کاری ، واویلا
پر از خون شد ناگه دهانت ، مچرخان دور لب زبانت
دهد با پا دشمن تکانت ، واویلا
واویلا ، ضریح تنت زیر پای دشمن
به دندان گرگان نخ پیراهن ، تن تو ، تن من
تن تو من با نیزه شد جدا
چه صحنه ای شد در زیر دست و پا
رسیده وقت بازی نیزه ها
یابن الزهرا مظلوم کربلا
شاعر : قاسم نعمتی
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه