• دوشنبه 3 دی 03

 علیرضا خاکساری

شعر روضه حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -( مجنونم و نگاه ليلي ميخوام )

2434
2

مجنونم و نگاه ليلي ميخوام
خاطره معشوقمو خيلي ميخوام
عمريه با غصه دلم عجينه
سير و سلوك عاشقي همينه
عشق و جنون كوچيك بزرگ نداره
هركسي عاشق تره رستگاره
منم صفاي كربلارو ديدم
تو چشماي عمو خدارو ديدم
جا بمونم ديگه كارم تمومه
زندگي بي عموحسين حرومه
هرچي باشه از نسب حيدرم
هرچي باشه منتقم مادرم
لعل لبم بسكه عسل فروشه
خون حسن تو رگ من ميجوشه
عمه عمو جان دلاورم كو
عمه به من بگو برادرم كو
جواب بده برام سوالي شده
عمه چرا گهواره خالي شده
شام عزا چرا سحر نگشته
 ساقی تشنه چرا  بر نگشته
دوان دوان كجا ميري عمه جون
ضجه زنان كجا ميري عمه جون
منم ميام بالاي تل ببينم
كشمكش و جنگ و جدل ببينم
نميتونم تو خيمه ها بمونم
ميخوام كه از حال عمو بدونم
خودم ديدم عمو تو گودل افتاد
به زير چكمه ها لگد مال افتاد
با نيزه ها بر بدنش ميزنن
با چكمه شون بر دهنش ميزنن
بذار برم شاید که کاری کردم
عموی مظلوممو یاری کردم
بذار برم بغض عجیبی دارم
بذار برم حس غریبی دارم
بذار برم يا پيش پاش ميميرم
يا جلوي حرمله رو ميگيرم
بذار برم عقيله ي مدينه
تا شمر نياد بشينه روي سينه
تو رو خدا دست منو رها كن
فكري به حال و روز خیمه ها كن
يزيديان حق عمومو خوردند
دير برسم سر عمومو بردند

شاعر : علیرضا خاکساری

  • چهارشنبه
  • 15
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران