بی لبن تشنه اصغر من
چون دلم زار و تپان اصغر من
چنگ بر سینه بی شیر رباب
مزن ای خسته روان اصغر من
بر تو پیکان اجل بال گشود
طفل نگشوده زبان اصغر من
تشنه کامی ز لبانت پیداست
نیست حاجت به بیان اصغر من
رمز عشقی که من آموختمت
مکن از خنده عیان اصغر من
دل دشمن چو به حال تو نسوخت
از غمت سوخت جهان اصغر من
ترسم از آب کند سیر تو را
این همه تیر و کمان اصغر من
سنگدل حرمله از دیدن تو
حلق تو کرد نشان اصغر من
سربنه ای گل من پژمان بر خاک
پای ننهانده بر آن اصغر من
سوختی همچو من از داغ عطش
بر لب آب روان اصغر من
دفن کردم عقب خیمه گهم
جسمت از خصم نهان اصغر من
آه ، دشمن ز کجا یافت تو را
که سرت زد به سنان اصغر من
قبر تو سینه پر داغ من است
لاله سوخته جان اصغر من
- یکشنبه
- 26
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:49
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه