با ما بگو زتسویه ی بی مرامها
از چشم هرزه و نظر ازدحامها
دیدم محاسن تو زخونت خضاب شد
از بس که سنگ خورده ای از پشت بامها
گویا شبیه شهر مدینه به کوفه هم
با خنده داده اند جواب سلامها
تا نام فاطمه زدهان شما پرید
گویا دوباره تازه شده انتقامها
نا مردمان کوفه فراموششان شده
از آن سفارشات و از آن احترامها
با تازیانه بر تن اطفال می زدند
بس وحشیانه پیش نگاه امامها
(مسلم)به پای غربت مولا قیام کن
دیگر بس است صحبت خود را تمام کن
شاعر : هاشم طوسی
- یکشنبه
- 26
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
هاشم طوسی
ارسال دیدگاه