• شنبه 8 اردیبهشت 03


شعر شهادت حضرت علی اکبر(ع) -( چگونه روضه نخواند دلي كه تنها شد )

2005
0

چگونه روضه نخواند دلي كه تنها شد
چگونه راه رود آنكه قامتش تا شد
عصاي دست مني روي خاك افتادي
ز جاي خيز كه پير از غم تو بابا شد
چقدر پاي تو اي سَرو، خونِ دل خوردم
كه تا بزرگ‌ شدي قامت تو رعنا شد
به خيمه روضه ی غم ميكند به پا زينب
كه داغ اول اين دشت سهم ليلا شد
بلند تا به كنار تو يا علي گفتم
به نام فاطمه درخيمه‌ها چه غوغا شد
براي بوسه ي روي تو غبطه ها خوردم
عجب كه فرصت آن اينچنين مهيا شد
نگاه من به لب توست تا سخن گويي
ولي به جاي لبت زخم صورتت واشد
كنار پهلوي از نيزه‌ها شكسته ی تو
دوباره تازه در اين دشت داغ زهرا شد
دلم تنوره ی داغ است با لب خشكت
بريز آب بر اين آتشي كه برپا شد
ز تشنگي به حرم بسكه آب گفتي آه
ز شرم آه توخون ديده‌هاي سقا شد

 

شاعر : رضا حمامی آرانی

  • دوشنبه
  • 27
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 7:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران