عمه افطار به خرما میکرد
رطب حاصل بین الحرمین
جرعه ای آب...به گریه میگفت
به فدای لب عطشان حسین...!.
سفره ای ساده...غم و بد حالی
گریه ی عمه و بد احوالی
سر افطار همیشه میگفت ؛
جای داداش حسینم خالی...!.
شاعر : نیما نجاری
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
نیما نجاری
ارسال دیدگاه