رو خاکا می خوابم دوباره بی تابم برای آغوشت بابا
حالا که اینجایی دعا کن بابایی بشم من مهمون زهرا
شدم پیر این قافله ، دیگه ندارم حوصله
آخه داره پام آبله ، بابا
داره می سوزه پیکرم ، سرم دو تا چشم ترم
نپرس دیگه از معجرم ، بابا
ببین اشکامو ، غم چشمامو ، بگیر دستامو
حسین بابایی
******
نرسید ای یارم به هیچ کس آزارم ولی این تنم کبوده
میون کوچه ها غریب و آشنا میگفتن جرمت چی بوده
بابا دیگه سخته برام ، که باز من از عمه بخوام
تو رو بزاره روی پام ، بابا
آخه نمی بینه چشام ، دیگه نداره دست و پام
توون یه کاری کن برام ، بابا
گل محزونم ، شدی مهمونم ، ازت ممنونم
حسین بابایی
شاعر : محسن طالبی پور
- چهارشنبه
- 6
- آذر
- 1392
- ساعت
- 16:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه